امروز نوشت.

ساخت وبلاگ

سوایشرتمو پوشیدم یه لیوان چایی تازه دم ریختم اومدم نشسته ام تو آشپزخونه 

کتری سوت میکشه و ازش بخار بلند میشه

دستگیره هایی که عروس مهربونمون بافته رو دسته ی اجاقه

مامانم میوه میشوره

صدای خوردن قطرات بارون به پنجره...

بوی اسپند...

جوونه زدن ساقه های خوش عطر نعنا...

چقد معجزه تو آشپزخونه ی کوچیک مادرم هست...

...

تازه از کلاس برگشتم و کلی کوکو سیب زمینی با نون تازه خوردم, کمرم به شدت درد میکنه و کتفم میسوزه بخاطر حمل کولمه, باز جای شکرش باقیه لباسایی که قراره فردا بپوشم رو جمعه شستمو اتو کردم وگرنه فردا سرکار نمیرفتم بخدا

اومدم چندتا نکته بگمو برم

اول اینکه یواش یواش طراحی چهره رو شروع کردم و از چهره های زیبای سینمایی تصاویر عجیب و غریبی تولید میکنم ولی همچنان ناامید نمیشم بس که نقاشی فعالیت دلنشینیه

دوم اینکه از عمو ممد یه دسته کوچیک نعنا خریدمو گذاشتم تو آب, فوری ریشه زد و کلی بزرگ شده ولی هنوز تو خاک نذاشتم

میگم برید یه دسته نعنا بخرید و پرورش بدید حضورش تو آشپزخونه کلی حس خوب به قلبتون منتقل میکنه

دیگه اینکه اگه خواستید نعنا رو بزارید تو آب ریشه بزنه حتما حتما حتما برگهاشو ازش جدا کنید و یکی دو تابرگ سر ساقه رو بزارید بمونه (من دفعه اول اینکار رو نکردم برگها تو آب پوسیدن و نعناها خراب شدن) بعد ساقه ها رو آب بگیرید و بزاریدش تو بطری شیشه ای(که بتونید روند رشد ریشه هاشو ببینید و دلتون هی براش ضعف بره) بعد که حسابی ریشه زد تو خاک بکارید.

حالا سر فرصت عکسشو میزارم با گوشی نمیتونم

دیگه اینکه خداروشکر انقد خسته ام که غر زدنم نمیاد.

برم چایی دوم رو با مامان بخورم.


یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 104 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 14:33