حتی میتونه سکانس یه فیلم باشه...

ساخت وبلاگ

قهریم

تو آشپزخونه کنار هم ایستادیمو الویه درست میکنیم, من خیارشورها رو خرد میکنم او نخودفرنگی پاک میکنه.

یهو دستمو میگیره میگه مریم بیا, ساکت دنبالش راه میفتم,  میریم بالاسر اون گلدونه که گُلش خشک شده خاکش مونده, میگه بیا اینو بکاریم مشتش رو که باز میکنه یه دونه نخودفرنگی توشه...


یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 19:15