یک روز که دلم گرفته بود

متن مرتبط با «سه شنبه لوبسانگ رامپا» در سایت یک روز که دلم گرفته بود نوشته شده است

شنبه ای دیگر...

  • درست صبح شنبه ای است که من تصمیم گرفتم کمتر سخت بگیرمو بیشتر زندگی کنم ، فکر کنم این را حداقل چندباری مطرح کردم ولی برای آدمی که عادت کرده یکسره در حال فعالیت و بدو بدو باشه و تیک زدن و پرکردن جدول خی, ...ادامه مطلب

  • #سه شنبه ها با موری

  • سه شنبه ها با موری اثری از میج البوم نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی است که به طور تخصصی در حوزه ورزش فعالیت میکند. کتاب به بیماری موری، استاد درس جامعه شناسی میچ میپردازد. موری که در سالهای پیری متوج, ...ادامه مطلب

  • به تاریخ چهارشنبه ای که پُرم از سپاسگذاری...

  • مامان گفت مریم حداقل اتاقتو جمع کن من... من با مانتو و مقنعه نشسته لبه تخت،  لپتاپ حضرت یار روی پام  لابلای کلی کاغذ و مقاله در حالیکه لوازم آرایشم جلوی آینه پخش بود، کشوی لباسها باز و روسریا نامرتب به مامانم نگاه کردم  الان مامان؟؟؟ واقعا؟؟؟ ساعت هشت صبحه و من الان باید سرکار باشم اینها رو نه با ل, ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه بخیر

  • مثل زنای قدیمی که چارقدشون رو میبستن کمرشونو زیر سایه ی دیوار میشستن به سبزی پاک کردن و از هر دری حرف زدن، همکارای خانم جمع شدن تو یکی از اتاقا  و از هر دری حرف میزنن، درست مثل هر پنج شنبه... درست مثل هر پنج شنبه تنها نشستم تو اتاقم، دلم اما پیش دختراست خاله زنکی به نظر میاد ولی دلم حرفای خاله زنکی , ...ادامه مطلب

  • سه شنبه را باید مدارا کرد.

  • یادم نمیاد چند هفته پیش بود شایدم چند ماه پیش... داشتم با عجله از شرکت میزدم بیرون تا بریم فیلم کوتاه ببینیم. مستخدم شرکت گفت خانم فلانی هندونه برش زدم سهمتون میمونه. دو تا تیکه ی سهم هندونه ام رو گذاشته بودم تو ظرف غذام, دو تا چنگال کوچیک یه بار مصرف از جای همیشگیشون برداشته بودمو از شرکت زده بودم بیرون. یک ساعت بعدش چهارسو بودیم,طبقه ی ششم,,, نشسته بودیم اون بالا داشتیم خیابونارو نگاه میکردیم,خونه هارو,ماشینارو...بحثِ همیشگی سر اون خونه ای که حیاطش از اون بالا معلومه و من عاشقشم. غر زده بودم وای خدای من تازه دوشنبه اس... یه تیکه هندونه زدی به چنگال دادی دس,سه شنبه لوبسانگ رامپا,سه شنبه خدا کوه را آفرید ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها