یک روز که دلم گرفته بود

متن مرتبط با «سه شنبه خدا کوه را آفرید» در سایت یک روز که دلم گرفته بود نوشته شده است

یک عصر آرام و ساده بهار.

  • عطر یک مشت کوچک برنج دودی که امشب توی غذا ریختم تمام خونه رو برداشته، اصلا همین هم شد که دلم یکهو نوشتن خواست. دیشب خونه رو حسابی تمیز کردم،وسایل روی میزم رو مرتب کردم تا صبح زود بیدار شم و قبل از کار تصویرسازی کنم، ولی خواب موندم نه اونقدر که نرسم به دل راحت قهوه بنوشم، تخت رو مرتب نکنم،, ...ادامه مطلب

  • شنبه ای دیگر...

  • درست صبح شنبه ای است که من تصمیم گرفتم کمتر سخت بگیرمو بیشتر زندگی کنم ، فکر کنم این را حداقل چندباری مطرح کردم ولی برای آدمی که عادت کرده یکسره در حال فعالیت و بدو بدو باشه و تیک زدن و پرکردن جدول خی, ...ادامه مطلب

  • این متن صرفا برای تخلیه ذهن نوشته شده...

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • چون به هر حال بهار راه خودش را پیدا میکند...

  • صبح ها را برای کنار کشیدن پرده ها دوست دارم، برای نور کج آفتاب که خودش را پهن میکند روی دیوار و گلها و فرشها،برای عطر قهوه و مزه مزه کردن طعم خوش گسش لابلای سر و صدای گنجشکها، راستی یادم باشد که پشت پ, ...ادامه مطلب

  • لابلای کار و دلتنگی و دوندگی و سروصدای همکاران...

  • راستش دوست داشتم دیشب بنویسم، دیشب که بساط مدادرنگی ام روی تختی قشنگ گل گلی ام پهن بود و من داشتم همزمان با نقاشی داستان کوتاهی از بزرگ علوی گوش میدادم، دیشب که سر و صدای دوقلوهای طبقه پایین من رو با , ...ادامه مطلب

  • به وقت آخرای اردیبهشت 99

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • بیا بریم یک جای دور میشم برات سنگ صبور...

  • بین من و تو, تو همیشه ادعای عاشقیت میشد یادته؟ من همیشه دست به سینه و مغرور وایمیستادم یه گوشه تا تو برای به دست آوردن دلم خودت رو به آب و آتیش بزنی... تمام امروز که ازم بیشتر از هزار کیلومتر دور بودی به خودم پیچیدم...با بغض...با درد...با دلتنگی... هنوزم فکر میکنی که تو عاشقتری؟, ...ادامه مطلب

  • #سه شنبه ها با موری

  • سه شنبه ها با موری اثری از میج البوم نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی است که به طور تخصصی در حوزه ورزش فعالیت میکند. کتاب به بیماری موری، استاد درس جامعه شناسی میچ میپردازد. موری که در سالهای پیری متوج, ...ادامه مطلب

  • من دارم تو آدمکها میمیرم, تو برام از پریا قصه میگی؟

  •   دلم برات تنگ شده, عجیب و زیاد, دوست دارم زنگ بزنم و باهات حرف بزنم, مثل روزهای مترو, همون وقتایی که دوتایی از دانشگاه برمیگشتیم , تو از مترو پیاده میشدی تا نزدیکی خونه ما اومدی و دوباره برمیگشتی, یا, ...ادامه مطلب

  • یک شب آرام پاییزی بود...

  • ساعت از هفت گذشته بود که رسیدم خونه, دقیقش رو بخوام بگم هفت و پنج دقیقه بود, من بعد ازکار, سفارش نقاشی همکارم رو برده بودم برای قاب و وقتی رسیدم ساعت هفت و پنج دقیقه بود و خونه بوی عدس پلو میداد, ماما, ...ادامه مطلب

  • حالِ خرابِ ناآرام

  • رفتم پشت میزتحریرم که مطالعه کنم, عواقب ناشی از کمردرد لذت مطالعه دراز کشیده, دویدن روی پله ها و نشستن بدون تکیه گاه رو ازم گرفته. رفتم پشت میزتحریرم که مطالعه کنم اما دلم نیومد به جمع کردن بساط آبرنگ, ...ادامه مطلب

  • مرگ کسب و کار من است با چند خط درهم و پراکنده...

  • دستگاه اسپرسو کوچیک دستیم رو پیروز خریدم همون روزی که تو بازارچه باب همایون منتظر همسرم بودم تا تهرانگردی کنیم، حالا هم با یه ماگ لته تو لیوان صورتی گلگلی نشستم پای کتاب " آخرین سخرانی" از "رندی پوش"., ...ادامه مطلب

  • آخرین سخنرانی

  • اولین صبح دهه چهارم زندگی آروم و متین تو صدای گنجشکهای سر صبح و هوای لطیف بهاری شروع شد. تجربه یه آرامش عمیق... موهام رو بافتم، لته درست کردم و کنار بابا نشستمو فیلم شبکه نمایش رو تماشا کردیم بی که دل, ...ادامه مطلب

  • این یک راز است.

  • کمی برگ خشک آویشن که سوغات همسرم است و یک تکه زنجبیل که خودم از عطاری خریدم رو توی چایم میریزمو پشت میزم میشینم، سر ناهار، توی کافه که کنار پنجره نشسته بودم چندتایی برف تو آسمون دیدم و همینه که باز سر, ...ادامه مطلب

  • که باید نوشته میشد برای روزهایی که مسیر رو گم میکنم خدایی نکرده...

  • چند تا کلیدواژه ­اند، " شکرگزاری"، "آهستگی"، " در زمان حال زندگی کردن" و " با توجه به شرایط محیطی" تازگیها به این کلیدواژه ­ها رسیده ­ام، دختری مثل من که بیشتر از ده ساعت از زمان شبانه روزش رو در , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها